از فردا روزهای سخت دوباره برام شروع میشه. تنها کاری که می تونم بکنم اینه که به خودم انرژی بدم. نمی دونم بازم بی نتیجه می مونه یا نه، ولی دلم راضی نمیشه که بی تفاوت از کنارش بگذرم. لااقل برای خالی نبودن غریزه!! هرطور که شده باید سعی ام رو بکنم. خیلی سخته می دونم. خودم خوب می دونم که دوباره قدم در راهی گذاشتم که ممکنه منو تا قهقرا فرو ببره، شاید این دفعه اگه موفق نشم یه بلایی سر خودم بیارم! هنوز نمی دونم. راستش خسته شدم از این تلاش بی نتیجه، ولی نمی دونم چرا یه نیروی عجیبی از درونم منو به مبارزه دوباره دعوت می کنه. هر چی فکر می کنم می بینم که خیلی چیزا تو روزای آینده ممکنه عوض بشه، شایدم همه چی مثل حالا باقی بمونه، هنوز نمی دونم. هدف هام زیادن ولی باید دونه دونه بهشون فکر کنم. باید هم به فکر خودم باشم هم به فکر فرشید! قدم تو راه سختی گذاشتم. مبارزه تن به تن با آرزوها و امیدها از فردا شروع می شه. برام دعا کنید که این بار پیروز بشم وگرنه... خدا می دونه که چه سرنوشتی در انتظارمه...
