دنیای من و هستیم

 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 148
بازدید ماه : 212
بازدید کل : 183542
تعداد مطالب : 98
تعداد نظرات : 1251
تعداد آنلاین : 1

دوست دارم اسیسم
کد موس


 
ماجرای رز کفش قرمزی...

سلام به همه.میدونم گناهکارم خودم جرمم رو میپذیرم.اصلا هم از خودم دفاع نمیکنم.اما شما به بزرگیه خودتون ببخشید.شرمنده که این مدت حتی وقت نکردم جواب خیلیاتون رو بدم.ببخشییییییییییییید....الان واستون همه چیو بصورت خلاصه تعریف میکنم.

نی نی اول به نام نی نی مجتبی در روز یکشنبه مورخ 16/2/1391 ساعت 8:25 دقیقه صبح دیده به جهان گشود قربونش برمIn Love.داشتم به سمت زبانکده حرکت میکردم که این خبر به سمع بنده رسید.پیاده از یه خیابون میگذشتم که پر از درخته.از خوشحالی میخواستم تک تک درختا رو بغل کنم ببوسم.توی کلاس که اصلا هیچی نمیفهمیدم.وقتی استاده حرف میزد هی میگفتم هان؟!یا از مهیار میپرسیدم چی میگه.استاده هم واسه اینکه دید تو عالم هپروتم بخشیدم تا البته جلسه بعد آدم باشم.فردای اونروزم که نی نی طاها بدنیا اومد.اما متاسفانه تنگی نفس داره الان بیمارستانه امروز میارنش خیلی دوس دارم ببینمش.براش دعا کنین خوب شه.

5شنبه عقد یکی از پسر عموها بود.این بشر خیلی منو رز جونم رو اذیت کرده مام قراره تلافیش رو سر زنش در بیاریم.رز همش منو اذیت میکرد که میرم با فروغ دوست میشم(همون عروس تازه آمده)منم هی عصبانی میشدم چون خیلی رز جونم رو دوست دارم.روز مراسم هم وقتی رسیدم با رز اول سلام نکردم چون مثلا باهاش قهربودم.امابعد چسبیده بودیم به هم.یه کفش قرمز پاشنه بلند پوشیده بود.میگفتم بشین میگفت کفشام،میگفتم پاشو میگفت کفشام.خلاصه کشتم با این کفشای قرمزش.منم بهش گفتم تو آپ بعدیم اسمتو میذارم رز کفش قرمزی.یه گوشواره پر از این بلندا اونم قرمز گذاشته بود.بعضیها مسخره کردن.منم از ته دل خدارو سپاس گفتم که گوشواره هامو نذاشته بودم.بعد از عقد عروس و داماد رفتن آتلیه.من هی میگفتم این بی احترامی رو نمیپذیرم.مهمون دعوت میکنن بعد میذارن میرن؟تازه کیکم به ما ندادم.به غریبه ها دادن اما به مانه!تا ابد این به دلم میمونه.این کارا رو میکنن که آدم عقده ای میشه دیگه.با رز نرقصیدم زیاد میخواست منوبکشه.خو چیکار  کنم من کم رو هستم آهنگا هم همه مزخرف بودن عزیزم...

دیروز امتحان زبان داشتیم.وقتی باید لیسینینگ رو گوش میدادیم کلی اعصابمون خرد شد.آخه فایل پیدا نمیشد هی یه صدای مزخرف پخش میشد.منم که استرسی دیگه بدتر شدم.این پروا هم که حالا میخواست همه سوالاشو چک کنه.متاسفانه یکی از مسئولا فهمید و کلی ضایع شدم.فایل پیداشد و صدا در فضا پیچید.لیسینیگه دومی رو اینقدر سریع میگفت که نمیدونستیم چی میگه.اما خدارو شکر با موفقیت تمام امتحان به پایان رسید و 100 نمره رو میگیرم بی شک.ترم بعدیمونم از هفته دیگس.

چند دقیقه پیش استادم زنگ زده میگه بیا.من نیستم کلاس دست تو سپرده.آخه یکی نیس بهش بگه من اگه حوصله داشتم که میومدم باشگاه.بهتره برم بگم آقا کمربند مشکی ماله خودت که این دست از سر کچل من برداره.کلی وراجی کردم که جمعه کنکورمه و فلان وفلان.البته الان فهمیدم 5شنبه اس.بعد میگه خوب به دوستت بگو بیاد.زنگیدم به دوستم میبینم صداش در نمیاد بس که مریضه.کلی التماسش کردم که خودش جواب استاد رو بده.آخه یه زبونی داره که نگو.

5شنبه کنکور داریم.درسته ما یه کلمه درس هم نخوندیم اما شما دعا کنین قبول شیم.

ادامه مطلبو حتما ببینین(جان خودم بی ادب نیستم اما خیلی باحال بود گفتم شمام ببینین)



ادامه مطلب

دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط sogand



فردا خاله میشم,هوراااااااااااااا....

اینقده خوشحالم که گفتم بیام این خبرم به شماها دوستای گلم بدم.

بچه ها من فردا دارم خاله میشم.البته این هفته 2بار قراره خاله شم.هردوشونم کاکل پسرن.یکیشون اسمش تصویب شده و قراره طاها باشه و اما نی نی فردا هنوز معلوم نیس.البته من گفتم ماهان بذارن.وای اینقده خوشحالم که دارم خاله میشم.الهی فداش شم کی بشه زودتر بیاد ببینمش.مردم خو دیگه بس که تحمل کنم.نمیدونم واسش چی بخرم؟وای اصلا باورم نمیشه.خداکنه هم سالم و تپل باشه هم خوشکل.اگه به من بره که دیگه حرف نداره.یا حداقل چشاش مثه خودم بشن.میخوام براش بهترین خاله دنیا بشم.

 

شکلک های ِ هلن عاشقتم نی نیه خاله شکلک های ِ هلن

راستی امروز یه چیز دیگم اتفاق افتاده که خیلی خوشحالم کرد.چندمدته که دوست داشتم تو خونه سبزی بکارم.همه مسخرم کردن که اصلا رشد نمیکنن و وقت تلف کردن و کثیف کاریه.اما امروز که سراغ گلدون(جای ماست سونه گلدونم) رفتم دیدم جوونه زدن.نمیدونین چقد خوشحال شدم.خداکنه بزرگ بشن.البته ناگفته نماند کرم سبزی کاشتن رو رز جونم تو جونم انداخت.

آهان یه چیز دیگم که خوشحالم کرده اینه که هفته دیگه رز جونم میاد و میتونم روی ماهشو ببینم.دلم برات یه نقطه شده عزیزم.زودی بیا

 

 

نظر بذارین واسم هان!

بدون شرح

گروه اینترنتی میشی گروپــــ 


جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط sogand



شکست عشقی...!!!

 

سلام دوستای گلم،خوبین؟آقا من این بار میخوام تشکر کنم از کامنتایی که گذاشتین اما دیگه اسم نمیبرم کلی میگم(قابل توجه مدیریت کلبه عشق)مرسییییییییی از اینهمه محبت.آفرین که حرف گوش کن هم هستین هرکی نتونست نظر بده هم تو جعبه پیام نظرشو داده.اما یه عده هنوز هم نمیدونم چرا نظر خصوصی میذارن!واقعا چرا؟اون که ضروریه خصوصیش کنه خو عیب نداره اما واسه چی وقتی شعر میفرستینم خصوصیش میکنین؟؟؟

خبر دسته اول این پستم: ماهان،عشقم،زنم،کامرانم،نامزد کرد.(خودمم آخرش نفهمیدم ماهان زنمه یا کامرانمه یا دوستمه یا قل اون دوستمه بالاخره تکلیفشو مشخص نکردم تا از دستم رفت)به عبارتی من الان شکست عشقی خوردم.خیلی دلم براش تنگولیده.حیف اونهمه که بردمش کنار دریا،براش حرفای عاشقونه زدم کنارشومینه(درخواب)...آآآآاه،امیدوارم هرکجاهست الان خوشبخت باشه.ماهانم عاشقتم عزیزم.

عصر زن داداشم یه چیزی گفت من هنوز هنگم.تو کفم این چطور این کارو کرده.اولا وقتی ازش میپرسم از مدرسه چه خاطره ای داره میگه من فقط واسه خوردن ساندویچ میرفتم.حالا اینو بشنوین میگه قند میذاشتم لای نون میبردم مدرسه اینقد خوشمزه بود.یا نون و رب گوجه،یا نون و روغن یا نون و مربا.آخه چطور ایناروخورده؟حالا همشون کمی قابل توجیهن اما نون و قند دیگه...!یه طوریم تعریف میکنه که آدم دوس داره بخوره.این زن داداشه ما کلا آدمه شکموییه ازش این چیزا بعید نیس.

خوب امروزم که روز معلم و استاد بود.از همینجا به باباجون خودم تبریک میگم.فدات بشم باباجونم.روزت مبارک...

بعضی از شماها گفتین که وبت به همه چی میخوره الا غم.پس چرا اسمش دنیای غمگینه؟در جواب این دوستان عزیز باید عرض کنم که:

یه مثل کامپیوتری هست که میگه:
 حال ما اینــقــدرا هـم خوب نیست ، فـتـوشـاپــه!

منظورمو که متوجه شدین؟دوست ندارم با غمای خودم شمارم غمگین کنم.به هرکسی نگاه کنین یه غمی تو دلش داره که برای خودش بزرگترین غم عالمه،حتی اون دلقکی که با خنده و مسخره بازیاش آدما رو میخندونه.اگه منم اینجا همش از غم و غصه بگم که فاتحه دلای هممون خوندس.هروقتم که چیزای خنده دار برای شما مینویسم باعث میشه خودمم شاد بشم.حالا متوجه شدین چرا اسمش غمگینه اما محتواش برعکسه؟!

 

وجدانا چرا اینجورین این سایت های دانلود؟؟؟

 

 

 

 

 

 

 

گروه اینترنتی میشی گروپــــ

من که صدبار به این مصیبت گرفتار شدم شماها چی؟

.

.

.

خوب بروبچ عزیز دیگه نوشتن بسه که شمام خسته نشین از خوندنش.نظر یادتون نره که انرژی بگیرم ازشون 


سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط sogand



ملیژ بودم که نبودم...

سلام مخلبونا،خوبین؟سلامتین؟دماغتون چاقه؟چاییتون داغه؟چند درصد از شما داییتون چاقه؟

این مدت که نبودم خیلی خیلی ملیژ بودم.یه سرمای ناجور خورده بودم که اصلا خوشمزه نبود.چندشب حتی یک ثانیه هم نتونستم بخوابم.smileyهمشم نشسته بودم که بینی عجیجم نگیره زیاد.خلاصه ببخشید هی کامنت گذاشتین من نبودم و جواب ندادم.رز جونم ببخشید که جوابتو ندادم.

خوب حالا اومدم کلی وراجی کنم برم.یه دستمال بیارین که ببندن سرتون از حالا.smiley

بله بچه ها!!!جونم براتون بگه در یکی از روزهای اون هفته یه فرشته کوچولو به اسم سوگند بود که سرما اومد خوردش.دوستاش هی دنبالش گشتن،هی صداش زدن اما فرشته ناز، ناتوانتر از اون بود که جواب بده.تمام بدنش درد میکرد اینقد که بزور تا ... میرفت.فردای اون روز کلاس داشت.هرچی توان داشت جمع کرد و روانه کلاس شد.از اونجایی که گوشاشم کر میشن هنگام ملیژی، هرچی تو کلاس میگفتن این میگفت:هان؟!به حدی این هان گفتن ها زیاد شد که دیگه یه کوفت جانانه هم یکی از دوستاش نثارش کرد.از شانس مزخرفش  امتحان هم داشتن.حالا این بدبخت فلک زده گلوش درد میکنه باید جواب سوالات رو هم میداد.حالا همه اینا جهنم یکی جفتش نشسته بود که دهنش انگار با کلمه مسواک ارتباطی ذر طول زندگیش برقرار نکرده و براش بیگانه بود.هرچی به مهیار دوستش میچسبید فایده نداشت.هرچیم فین میکرد که (بی ادبیه ببخشید ولی باید گفت)مفش بیاد پایین دماغش بگیره بو رو نشنفه نمیومد که نمیومد.فرشته کوچولوی ما که حال نداشت تا در کلاس بلبل زبونی کنه تمام کلاس هم درخواب بسر میبرد.بالاخره بعد از کلی التماس از عقربه های ثانیه شمار و دقیقه شمار کلاس تموم شد و فرشته اومد خونه گرفت خوابید.بالا رفتیم دوغ بود پایین اومدیم ماست بود قصه ما راست بود.

4شنبه بااون حال مریضم نشستم با داداش کوچیکم زبان کار کردم چون فرداش امتحان داشت.بس که بازیگوشی کرد و مثه بچه آدم یه جا نمیموند میخواستم از عصبانیت موهای خودمو خودشو بکنم اما چون دخمل خوبیم خودمو به آرامش و صبر دعوت کردم البته بیشترش بخاطر مامی جونم بود چون هروقت ماها دعوامون میشه ناراحت میشه.

شنبه به مناسبت سالگرد دوستیمون که چند ساله شده بود و دقیقا در دوم اردیبهشت یه سالی باهم دوست شده بودیم(البته جز منو فرشته نجاتم پرستوی گلم که از قبلترش دوست بودیم)یه جشن کوچولو گرفتیم با بچه های دانشگاه.البته همونایی بودیم که همیشم باهمیم.قرار ساعت 10:15 صبح بود که جمع شیم بریم.شب قبل به همه التیماتوم دادم کسی دیر نکنه اما کو گوش شنوا.10:30 بود که پرستو و الهه اومدن(البته دیرکردن در اینجا تقصیر الهه بود نه پرستو)رفتیم نمایشگاه کتاب یه سر زدیم.حالا مگه این پروا میاد.آقا ما آرزو به دل موندیم این یه بار به موقع بیاد.مثه همیشه نیم ساعت دیر کرد.حالا بچه ها گیر دادن داریم میریم خونشون چیزی بخریم.آخه یکی نیس بهشون بگه بدبختا مگه پول داریم.ما دانشجو بودیم دوبارم چندروز دیگه کنکوره!حالا قیمته گلا چنده همه سربه فلک کشیده که مغزمون سوت میکشیدbe3.gif.درنتیجه تصمیم گرفتیم بیخیال شیم و وقتی نی نیش اومد دنیا واسه نی نیش کادو ببریم(آخه الان 5ماهشه دوستمون،البته یه پسرم داره اسمش مبینه کلاس دوم ابتداییه،ماشا...خیلی بانمکه،اینقده دوشش دالم)با تصمیم هیئت دوستان رفتیم قنادی و یه کیک خریدیم روش برامون نوشت:« سالگرد دوستیمون مبارک »اگه شد عکسشم براتون میذارم.شاید بخاطر حجم بالای عکس نشه.رفتیم و بروبچ دیگم اونجا بودن.کلی روبوسی و بغل و ماچ و تف و... کردیم باهم.شیکم دوستم اومده بود جلو انقده بانمک شده بووووووود.کلی ازش تشکر کردیم بابته دعوتش با این بار شیشه اش.(البته وظیفش بود)ناهار که جاتون خالی محشر بود.انواع ترشی رو خودش درست کرده بود.اومدم یه دونه از ترشی آلبالوش بخورم که بس این الهه حناق گرفته هی گفت ترشی برامنه نخور پرید توگلوم.اگه بشه عکس سفره غذارم میذارم بعدا.من سفره رو جمع کردم و الهه و پرستو زحمت شستنشو کشیدن.البته کلی هم در این حالت عکس گرفتیم که بعدا بگیم ما چقدر کار کردیم.1 ساعت بعد کیک رو پر از شمع کردیم تا باهم فوت کنیم.پرستو رفت دوربین رو گذاشت رو اپن تا فیلم بگیره اما تا پرستو برسه و من بفهمم چی شد اون نامردا شمعا رو فوت کردن.کلی عصبانی شدیم.اما دوباره روشن کردیم و فقط منو پرستو فوت کردیم.این الهه دیوونه و یکی دیگه از دوستای منگلم که تا ماحواسمون نبوده یه تونل بغل کیک حفر کرده بودن با انگشتشون.پروا هم بلند شد رقص چاقو بره واسمون.حالا مام اصلا حواسمون نیس این دوربین داره فیلم میگیره،هرچی دوست داشتیم واز دهن مبارکمون در اومد گفتیم.وااای که کیک چه مزه ای میداد دور هم.بعد از خوردن کیک شروع کردیم به فرت و فرت عکس گرفتن باهم در مدلها و ژست های مختلف.animated smiley faces for orkut, myspace, facebookبعد تصمیم گرفتیم چندتام عکس باحجابم بگیریم.برای هرعکس 3ساعت میرفتیم جلو آینه و شالامون رو باهم عوض میکردیم و میومدیم.تا آهنگ کامران هومن عزیزم پخش شد گفتیم که من یه عکس با هومن بندازم البته در LCD تشریف داشتن هومن جونم.خشک کردم پای تی وی.بابا تا میومد پرستو عکس رو بگیره صحنه عوض میشد که بالاخره آخر آهنگ که هومن در کلیسارو باز میکنه و میخنده و من هم دیگه اعصابم خرد شده بود نشسته بودم زمین جلوی تی وی عکس گرفته شد.ولی خدایی خیلی قشنگ افتاده.دیگه سرتون رو درد نیارم بعد از 6،7 ساعتی که باهم بودیم مراسم با گریه های فراوان از سوی هیچکس تمام شد.bg4.gif

این تیکه رو فقط واسه رز جونم نوشتم:

رز جونم میدونی یه هفتادی دیگه داره به خانواده اضافه میشه؟؟!خداروشکر یکی دیگه پیدا شد که تو دیگه فقط به من پیله نکنی بگی بچه هفتادی مثبت.اسمش فروغه.آخرش این زن عمو عروس انتخاب کرد.رز جونم اگه بقیه نمیدونن تو چیزی نگو بهشون شری نگیره منو .وااای حالا الهام دیدنیه مگه نه؟لابد الن قیافش اینطوریه

خوب در رابطه با دریخچالم باید بگم منم مثه شماهام البته وقتی مریضم اینقد میرم در یخچال که گاهی ترجیح میدم بشینم همون تو.

در آخر برای همه دوستام که دارن واسه کنکور آماده میشن(داداش مهران گلم و حسین جان)و دوستای دیگم که امتحاناتشون شروع شده آرزوی موفقیت میکنم.

نظر یادتون نره که حداقل خستگیه این همه نوشتن از تنم دربیاد.


دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط sogand