دنیای من و هستیم

 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 215
بازدید کل : 183545
تعداد مطالب : 98
تعداد نظرات : 1251
تعداد آنلاین : 1

دوست دارم اسیسم
کد موس


 
اینبار تولد پرستو...

سلام به همه بروبچ...

نه تو رو خدا پا نشین....بشینین...آخی منم دلم براتون تنگ شده بود...آخه من چند هزار بار بگم که عزیزای من وقت نمیکنم بیام تک تک خبرتون کنم ولطفا خودتون سر بزنین؟بیام گوشتونو بپیچونم آخه؟!!!!

خوب اینطور که معلومه اصلا بچه باهوش نداشتیم و همه معتادو بیهوشن به سلامتی و میمنت.(ببین من با چه موجوداتی دوستم آخه)

خوب خبر اول بالاخره پرستو جونم از سفر برگشت و بعد کلی دلتنگی دیدمش.امروز ناراحت بود تو دانشگاه اما چیزی ازش سوال نکردم اونجا،بعدشم که اس دادم دیدم مایل نیس جواب بده درست منم فقط براش دعا کردم زود خدا دلشو شاد کنه و دیگه مزاحمش نشدم . و یه خبر دیگه اینکه فردا تولد پرستو جونمه...هووووررررررررررررراااا.....

.

میلادتوست
و من بیست ویکمین بار
کبوتر عشقم را
درآسمان خیال تو
پرواز می دهم
سالهاست کبوترم
جلد مهربانیت شده است پرستوی من
 

تولدت مبارک عزیزم

جمعه خیلی ناراحت بودم آخه رز جونیم اومده بود اما من بخاطر سرما خوردگیه شدیدم نرفتم ببینمش آخه میترسیدم که نازنینم یهو ازم بگیره.کاش دوباره بیاد....دلم براش یه نقطه شده.

خوب امروز مطلب جدید دارم همراه با جک پس پیش بسوی ادامه مطلب....

نظرم یادتون نره(لطفا تا مطالبمم نخوندین الکی نگین خیلی قشنگه و گرنه میام میزنمتون)...

 



ادامه مطلب

دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, توسط sogand



دیدار هستیم ویه تست هوش عجیب...

سلام جیگرا میگرا،خوبین؟عیدتون مبارک دوست مخلبونا....

من عیددددددددددددددددی میخوام...مرسی ازتون که بهم سر میزنین ونتایج رو بهم گفتین.بابا همتون وضعتون خرابه!باید بستری شین.کلا معتادین همگی.من کاربر عادی بودم(دلتون آب روونhttp://s1.picofile.com/file/6397006036/laught06.gif)امروزم یه تست دیگه اوردم میخوام ببینم بچه باهوشا کین.البته این تست رو رز جونم برام میل کرده بود.

یه خبر از هستیم.چند روز پیش زنگ زد و خواست همو ببینیم.دلم براش یه ذره شده بود.ساعت 4عصر بود که رفتم پیشش.بعد از 5ماه اون صورت ماهشو دیدم الهی قربونش برم.فقط دوست داشتم چشامو ببندم وبوشو احساس کنم و کمیشم برا وقتی که نیس ذخیره کنم.همش حرف میزد و به من میگفت چرا ساکتی!اما دوست داشتم فقط صدای اون تو گوشم باشه.اشک تو چشمام بود اما واسه اینکه ناراحتش نکنم بغضمو فرو میدادم.اما هستیم اشک تو چشماش بود.منم سرشو گذاشتم رو پاهام و مثه قبلنا کلی موهاشو نوازش کردم.http://s1.picofile.com/file/6395123738/cheekkiss2.gifساعت لعنتی خیلی سریع میگذشت.اصلا نفهمیدم کی موقع رفتن شد.هم شاد بودم هم غمگین.انگار که تو بزرگترین بخت آزمایی دنیا برنده شده باشم...

خوب یه خبر دیگه...!

چهارشنبه جشن فارغ التحصیلیمونه....http://s2.picofile.com/file/7115760749/rave_girl.gif

همگی تو شکیم که چرا دیر بهمون خبر دادن.قرار گذاشتیم به تلافیه این دیر خبری کلی فوضولی کنیم.وجوی بسیار شاد برای خودمون درست کنیم و بعد از مراسم که تا 12ظهر طول میکشه با گروه 9نفره خودمون ناهار بریم بیرون و تا عصر خوش بگذرونیم...جاتون خالی که نیستین و ببینین که چی تدارک دیدیم(عین این ابلیسا نقشه کشیدیم!http://s1.picofile.com/file/6397007042/laught10.gif)

خوب برین این تست رو انجامبدین ببینم که بچه درسخونه و به قول زبون بچه محصلا: کی مخه؟!

پیش بسوی تست هوش....

نظر بذارین که برین...http://s1.picofile.com/file/6395382292/goodnight.gif



ادامه مطلب

دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, توسط sogand



تست اعتیاد به اینترنت؟

سلامی به گرمی یه شیر کاکائوی داغ تو این سرمای استخون سوز.....

چطوریم مطورین؟خودتونو خوب بپوشونین که تو این هوا خدای نکرده یه دفه سرما مرما نخورین.

خیلی خیلی خیلی دست و پنجتون درد نکنه واسه کامنتاتون.به ترنم جون وآقاعلی هم تبریک بخاطره ورودشون به جمع دوستای وبلاگیم.give_heart.gif

خوب امروز اومدم براتون یه تست بذارم ببینم کیا معتادن کیا سالم؟نترسین بابا منظورم اعتیاد به اینترنته.

بدو انجامش بده خدایی هر کی تست رو انجام داد بگه نتیجش چی بوده....

پس برین ادامه مطلب........

یادتون نره منتظرم هان!!!



ادامه مطلب

شنبه 21 آبان 1390برچسب:, توسط sogand



خبر فوری... تولد رز جونیم...

سلام.............. سلام...............سلام

                                 توجه...................... توجه

اومدم یه خبر فوری بدم.کمتر از یه ساعت دیگه که 12شب میشه تولد رز جونمه.خیلی خیلی خوشحالم.اما دلم میخواس پیشش باشم،بغلش کنم و تو چشماش نگاه کنم و بهش بگم: 

مهربونم روز میلادت مبارک....!

 

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست

و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است

وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم...

رز من تولدت مباااااااااااارک...!!!

 

 


چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:, توسط sogand



نوای دلنشین هستیم...

سلام بر همگی.حالتون چطوره؟بازهم تشکر از کامنتایی که میذارین.

بچه ها دیگه اینقده بهتون عادت کردم که نگو.تا دلم میگیره یا خیلی خوشحالم دوست دارم بیام پیش شماها.دیشب عروسیه آخرین عموی مجردم بود.اولش تالار گرفتیم اما بخاطرهمون قضیه فوت بابای عروس که چندماه پیش بوده گفتن نمیخواد شلوغش کنیم و همینطوری باشه.درنتیجه عروسی خونه مابود واسه اینکه ددی بنده پسر بزرگه خانوادس.از صبح زود مامی بیدارم کرد و شروع به کار کردیم.عمه ها و زن عموهای محترمم قرار بود از8صبح بیان کمک، اما لطف کردن و موقعی که دیگه سفره ناهارم پهن بود تشریف اوردن و دیگه کار آنچنانی نبود.از4بعدازظهرم نشستم عین این آرایشگرا مو درست کردم و...!خلاصه از 7گذشته بود و همه اومده بودن و من همچنان با لباسای خونه(زیر شلواری و...) بسر میبردم.درنهایت منم موفق شدم آماده بشم که اینبار هر کدوم از دختر عمم اینا از راه میرسید میگفت موهای منو هم مثه خودت درست کن.آخه یکی بهشون نبود بگه خنگا من موهام یه مدل شما یه مدل.چطور درستشون کنم؟در زمان صرف شام هم از اونجایی که برادرای عزیزم هر وقت کارشون داری یا جیم میشن یا خودشونو به کری میزنن،بنده همراه پدر و2تا از عمه هام غذا کشیدیم.من در رتبه گذاشتن کباب و گوجه در ظرفها بودم.اما چه فایده وقتی که خودم میخواستم شام بخورم اینقده صدام کردن و بلند شدم و نشستم که دل درد گرفته بودم یه نصف کباب بیشتر نخوردم.خلاصه عروس رو اوردن کلی رقصیدیم.هر چند مین یه بار همگی هوووووووووومیکشیدیم.اینقده حال میداد که نگو. منم دست زن داداشمو کشیدم بیاد با خواهرش که عروسه برقصه(الهی بگردم اشک تو چشماش بود،حتما یاد باباش افتاده بود زن داداشم)خوب اونارم فرستادیم خانه بخت و شب به پایان رسید ومنم بعد از یه دوش مختصر عین یه جنازه رو تخت خوابیدم.

امروز صبح پروا به گوشیم زنگ زد.صدام خواب آلود بود.میگه هنوز خوابی؟میخواستم بکشمش و هر چی از دهنم در میاد بگم.حالا خوبه خودش همیشه تا لنگ ظهر میخوابه.و اما امروز بعد ازظهر.توی اتاقم پای پروژه هام بوده که گوشیم زنگ خورد.شماره هستیم بود.چنان تپش قلبی گرفته بودم که حتی نتونستم روی دکمه فشار بدم تا باهاش حرف بزنم.یه20 مین بعد که آروم شدم بهش زنگ زدم.بعد از5ماه صداشو شنیدم(البته اونبارم 1دقیقه حرفیدیم امامامانم اینا بودن نمیتونستم درست حرف بزنم)فقط اون داشت حرف میزد.آخ که چقد شنیدن صداش برام لذت بخش بود.بهترین نوای دنیا.هی بهم میگفت چرا حرف نمیزنی؟منم گفتم:دیگه تورو نمیشناسم.برام غریبه شدی.حرفی ندارم که بزنم.  _ تمام حرفایی که تا حالا میدونم روی کاغذ نوشتیو برام بگو. _نه،وقتی تو دیگه منو دوست نداری...!   بعدش اینقد هردومون گریه کردیم که نگو.حدود28دقیقه ای فکر کنم شد.باز به هم گفتیم که همو دوست داریم و بهش گفتم که هنوز عاشقشمشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  .بعد از مدتها دلم میخواد دوباره شعر بگم.آخه از وقتی که نبود منم شاعری رو کنار گذاشتم.

برین ادامه....



ادامه مطلب

سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, توسط sogand



هستیه من تو آزادی...

سلام ملام نداریم.حوصله هم ندارم.اصلانم خوب نیستم.بهمم ربطی نداره کی خوبه کی بد؟

ببخشید یه لحظه عصبی شدم.حالا خوبین یا نه؟

چه خبرا؟خییییییییییییییلی بدین؟بچه ها 2ساعت پیش داشتم سکته میکردم.حالا فعلا بیخیال،بذارین اول چیزای خوب بگم.

دوشنبه کلاس داشتیم.ظهر شدو ماهام گرسنه.بوفه دانشگاه ساندویچ نداشت واسه همین تصمیم گرفتیم بریم از بیرون بخریم.تو راه به بچه ها گفتم میخوام ببینم آدمای کور چه احساسی دارن.ماریچی چطور راه میرفتgirl_hide.gif.واسه همین دستمو حلقه کردم دور دست کامران جونم(قل معرف حضورتونو میگم)و چشمامو بستم.بچه ها هی میگفتن دیوونه چشاتو باز کن تو خیابون آبرومونو بردی.اما من واقعا دوست داشتم ببینم چطوره.کمی بعد الهه هم اون دستمو گرفت.نزدیک اغذیه سرا یه مرده در اومد گفت:خدا بد نده ایشاا...!سریع چشمامو باز کردم.واای که چه...!بچه ها انقده خندیدن که نگو.خلاصه من درس نگرفتم و دوباره تو راه برگشت هم چشامو بستم.همش احساس میکردم الان میفتم تو چاله.میخورم به تیر برق یا...!واای بیچاره این نابیناها.رسیده بودیم دانشگاه کامی هی میگفت:بسه دیگه آبرومون رفت.ولی من بیخیال بودم.بهم گفت که به پله رسیدیم.پله سوم نزدیک بود جلو جمعیت ولو شم رو زمین که چشمامو باز کردم و با کوله باری از تجربه رفتیم حمله کنیم به سمت ساندویچا....

داشتیم با ولع ساندویچمون رو نوش جان میکردیم که اسی محترم(استاد)اومد بره کلاس.ماهارم دید داریم میخوریم.سریع ساندویچ رو قورت دادیم و رفتیم.اما چشمتون روز بد نبینه یه جای خالی هم تو سایت پیدا نمیشد.مجبوری رفتیم صندلی اوردیم و با حقارت و نگاههای خشن استاد رفتیم نشستیم..آخرای کلاس داشت یه چیزی توضیح میداد گفت متوجه شدین؟گفتم نه؟جلو دوستام بهم گفت:یه 2نمره که کمتر گرفتی میفهمی اونوقت!میخواستم سرشو بکنم.

بچه ها برای پرستو جونم یه مشکلاتی پیش اومده.من خیلی خیلی ناراحتشم.اصلانم به حرفام گوش نمیده.دلم نمیخواد کاری کنه که بعدا پشیمون شه.کاش میتونستم هرکاری بخواد براش انجام بدم.کاش اصلا میشد بیاد پیش خودم زندگی کنه.اندازه خواهرم وحتی بیشتر دوسش دارم.تو رو خدا براش دعا کنین.

ساعت حدود8شب بود(منظورم همین امشبه)که هستیم زنگ زد.بعد از 5ماه صداشو شنیدم.وقتی اسمش اومد داشتم سکته میکردم.بدنم به حدی داغ شده بود که انگار خون جلو چشاموگرفته بود.همش 1دقیقه و3ثانیه باهم حرف زدیم.گفت:حالت خوبه؟چه روزایی کلاس داری؟من گفتم:ممنون.شما خوبی؟و...!girl_to_take_umbrage2.gif

هستیم دیگه دلسرد شدم از برگشتت.میتونی بری برای همیشه...آزاده آزادی....

چند ساله دنبال یه  دوستی میگشتم.در حقش بدی کرده بودم.اون جز من کسیو نداشت.اما به دلایلی از خودم روندمش که اون تو ناراحتیای من اذیت نشه.حالا چند روزه پیداش کردم.وقتی زنداییم بم گفت:از خوشحالی داشتم بال درمیوردم.امیدوارم هرچه زودتر بغلش کنم.برام مثه یه معجزه میمونه.کاش هستیه منم...!!!!!!

خوب برین ادامه یه مطلب جالب گذاشتم...



ادامه مطلب

پنج شنبه 11 آبان 1390برچسب:, توسط sogand



چقدر بی معرفتین...!!!

سلام به همه دوستای گلم خوبین؟اول یه عذر خوهی بابته اینکه چندروزی نمیدونم چرا وبلاگم باز نمیشد البته برای بعضی ها حتی خودمن(پاک نشده بود نوشاجونی)

بازم مرسی از نظراتتون.بچه ها من که گفته بودم وقت نمیکنم 60،70تاتون رو خبر کنم و بگم آپیدم پس خواهشاخودتون بهم سر بزنین.

حتما اونایی که پست قبلیم رو نخوندن برن بخونن.بچه ها برام نظر بذارین حتما حتما حتما.اینقده اینقده اینقد دلم گرفته که نگو ونپرس.راستشو بخواین دلم میخواد برم تو کما یا هرچیزی ببینم اونوقت واسه بعضیا مهم میشم یانه.با هیچکی نمیتونم دردودل کنم. رز ونم کاش اینجا بودی!!!

یه داستان ترسناک ویه آموزنده براتون تو ادامه مطلب گذاشتم(حتما بخونین و گرنه ضرر میکنین)

برای تنوع تو وبلاگ میخوام ازتون درخواست کنم که هرکی تا حالا کاری کرده که تاحالا بهش اعتراف نکرده و خنده داره بگه.ماله هرکی قشنگتر بود به عنوان برترین میذارم تو وبلاگم و تشویقش میکنیم...پس منتظرم

بچه ها حداقل باشما بودن و خوندن نظرات و حرفاتون منو کمی آروم میکنه پس فراموشم نکنین و گرنه غصه میخورم...!girl_cray.gif

بپرین ادامه مطلب...



ادامه مطلب

شنبه 7 آبان 1390برچسب:, توسط sogand



چه کلاهی سرمون رفت...!!!

به سلام به بروبچ عزیز ومهربون،احوالتون؟Helloچه میکنین با درسا حالا که یه ماهم گذشته...فدای همتون با نظراته قشنگتون.دوست جونیا باید منو ببخشین که فرصت ندارم مثه قبل اسمای تک تکتون رو بنویسم اما کامنتای همتون رو خوندم و کلی لذت بردم.دست و پنجتون درد نکنه.

همونطور که قبلا گفتم این ترم همش پروژه دارم مخصوصا که پروژه پایانی هم دارم.هنوز موضوعش رو انتخاب نکردم.تو رو جون اون که دوست دارین یکی بهم بگه چی باشه این موضوعم...؟؟؟؟girl_cray.gif

خوب قبل از اینکه بگم چه کلاهی سرمون رفته از چند روز پیش بحرفم براتون.

هفته پیش روز پنجشنبه کلاس امنیت شبکه داشتیم.کلاسش خیلی بد موقس.2ظهره و آدم خوابش میاد.استاد ماهم سال اوله تدریسشه و هم سن و سال خودمونه.باره علمیش خیلی زیاده اما هنوز نمیتونه جوری کلاسو اداره کنه که ماها خسته نشیم البته اشکالی نداره چون بیچاره هنوز سابقه ای نداره.ایشا...سالای بعد بهتر میشه.خلاصه ما ته کلاس نشسته بودیم و کامران(همون قله که من کامران صداش میکنم)بین من و پرستو نشسته بود.پرستو از اول کلاس یه سالنامه گرفته بود و هی برگه هاشو یکی یکی میکند و رو اعصابه تمامه بچه ها رفته بود.بعدش بچه ها گفتن استاد خسته شدیم کلاس بی حاله.منم همونطور ریلکس سرجام میگفتم:استاد اول باید جو کلاس رو شادسازی کنی.استاد یه 2تا جک بگو حوصلمون سر نره.استاد مگه من چقد زندم که هی اینا رو یادت بدم....اینارو میگفتم و بچه ها غش کرده بودن از خنده.بعدش پرستو یه کاغذ رو عین یه شیپور لوله کرد و تو گوش همه میگفت:اووووووووووو....بازم همه میخندیدن.خلاصه نه من و پرستو گوش دادیم نه گذاشتیم کسی گوش بده.بعد کلاس کامران گفت خدا خفتون کنه دیگه پیشه شما 2تا نمیشینم.دلم درد گرفت بس که خندیدم.آهان اینو یادم رفت، اون پسره بود که ضایع بازی در میورد با دوست دخترش تو کلاس..به پرستو گفت چه خبره؟(بخاطره سروصدا)پرستو هم گفت:به تو چه.کارام به خودم ربط داره.هر بارم که با دوست دخترش حرف میزد الهه برمیگشت میگفت:مرررررررررض...!!!!کلاس دیگمون استاده اینقد ناجور سوال میپرسه که مجبور میشیم حرفای تو دهنشو کامل بنویسیم در نتیجه دست خط بعضیا به این صورت در میاد

خوب حالا بریم سر اون کلاهه...

آقا دانشگامون رور شنبه کوهنوردی گذاشته بود ماهام رفتیم اسم نوشتیم اما چه کوهی،چه صخره ای،چه کشکی،چه دوغی...!یه پارک جنگلی داریم که از اونجا پیادمون کردن تا یه پادگانه رفتیم،حدودا 2ساعتی میشد.همه پره خاک شده بودیم.رومون نبود خونواده هامون که زنگ میزدن بهشون بگیم کجاییم.آخره راه خیلی خسته بودیم.یه ماشین هم باهامون بود که وسایل سنگین بچه ها توش بود.جلوشو گرفتمو به پرستو گفتم بیا بالا گفت:زشته...اما من کشیدمش بالا 3تادیگه از بچه هام چریدن بالا(یه تویوتا 2کابینه بود)پرستو بعد از چند ثانیه گفت چقد اینجا اغه که نشستم.یه لحظه نگاه کردیم دیدیم رو آبجوش که گذاشتن برای چای تو ماشین نشسته.راننده سرعت میداد وناجور میپیچید ماهام جیغ میکشیدیم و به بچه هایی که پیاده بودن زبون میکشدیم.خلاصه رفتیم تو پادگان و دم نمازخونش نشوندنمون.اینقد همه عصبانی بودیم که نگو.هی میگفتیم اصلا پولامونو پس بدین خودمون بریم بگردیم تازه بیشترم خوش میگذشت.خوب،باوضعیته موجود کنار اومدیم ایندفه از هفت نفرمون یکی مون هم زیرانداز نیورده بود.پروا هم رفت دزدکی از نماز خونه یه موکت برداشت اومد.بعدش شروع کردیم به خوردن هر چی که باهامون بود و پس از اون ناهار.شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  اینم سفره ناهارمون...

بعد ناهار یکی از دوستام گیر داده بود بیاین ماهم بریم مسابقه طناب کشی.اینقد التماس کرد تا قبول کردیم.2بار بردیم اما بار سوم چون خیلی خسته بودیم و 3بار پشت هم مسابقه داده بودیم تبانی کردیم گروه مقابلمون که دوستای خودمونم بودن ببرن تا بتونن اونایی که بچه های یه رشته دیگه بودن رو ببرن.که خدا رو شکرم بردن.بچه ها اگه بودین میمردین از خنده.متاسفانه نمیتونم به دلایل امنیتی فیلماشو براتون بذارم ببینین.هر جایی که زورمون کم میشد پروا خودشو مینداخت زمین تا نتونن بکشنمون.گرچه منم پامو پشت یه لبه گذاشتم چون نفر آخر واستاده بودم که نتونن بچه ها رو بکشن.فقط میوفتادن.آقا اینقد خوردیم زمین و کشیدیم و داد زدیم شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز که الان 2روزه 5تاییمون داریم از درد میمیریم حتی اتمای بدنمون هم درد میکنه.راه هم نمیتونیم بریم.صدامونم گرفته.پای من از 3جا کبود شده .دوستم پنجه پاش...خلاصه آش و لاش شدیم و ناگفته نماند که تا خوب بشیم به اون دوستم که گفت بریم طناب کشی فحش میدیم.کلی ترانه هم خوندیم اما یه چیزایی که تا حالا اصلا نشنیدین.شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز بعدشم میخواستن هممون رو ببرن حراست.

بچه ها باید بجز پروژه هام برای کنکور هم بخونم.برام دعا کنین.نامردا بهم سر هم بزنین.هر کی مطلب جالب داره برام ایمیل کنه تا بذارم تو وبلاگم چون من وقت نمیکنم زیاد بنویسم.

راستی میخواستیم بریم شیراز پیشه مهربون انگار قسمت نبود.

نظر یادتون نره خوشملا،برین ادامه مطلب...



ادامه مطلب

دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:, توسط sogand