دنیای من و هستیم

 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 98
تعداد نظرات : 1251
تعداد آنلاین : 1

دوست دارم اسیسم
کد موس


 
روز ثبت نام دانشگاه...

سلام به بروبچ

امروز قبل از اینکه چیزی بنویسم میخوام یه تشکر بسیار بسیار بسیار ویژه از داداش پرستو "محمدخان" داشته باشم.امیدوارم بیان وبم و تشکرم رو بخونین.ازتون واقعا ممنون که خیلی زود به داد ما رسیدین.واقعا مرسیییی.

خوب به پیشنهاد جناب پیمان پسر عمه افشین از این به بعد کوتاه تر مینویسم.خوب بریم برای جریان روز 27 شهریور روز ثبت نام....

با التماس پروا رو راضی کردیم که بریم ثبت نام کنیم.صبح خیلی سرحال از خونه زدم بیرون.8:30 قرارمون بود.دقیقا سرساعت رسیدم اما متاسفانه بازم این دوستای گلم لطف کردن منو 45 دقیقه منتظر حضور گرمشون گذاشتن.حالا تو این وضعیت بس که پرستو رمز اشتباه زد عابر بانکش قفل کرد رفت بانک درستش کنه و منو پروام رفتیم بانکی دیگه واسه پرداخت شهریه تا پرستو بیاد.از اینکه به پروا کمک کردیم تا بیاد دانشگاه خیلی خوشحال بودیم.راه افتادیم سمت دانشگاه با لبهایی بسیار خندان.نصفه راه 2تا از بچه ها رو دیدیم که گفتن باید کل 400 تومنه شهریه رو بریزین.انگار به لبامون وزنه بستن یهو.رو زمین سابیده میشدن از ناراحتی.حالا 600 دیگه اونم این وقت صبح از کجا میوردیم.این بود که پرستو به داداشش زنگ زد و اونم با مهربونی تمام 10 مین بعدش ریخت به حسابش.ایندفه رفتیم التماس به یه کالا فروشی که آقا کارت بکشیم پول نقد بده.خلاصه با هزار دردسر پرداخت کردیم و کپی های موردنیاز رو گرفتیم و رفتیم دانشگاه.دم در یه برگه دادن دستمون که:بلللللللللللللللللللللله هر دم از این باغ بری میرسد.اول باید احراز هویت میشدیم.بعد یه جا فرمی دادن دستمون که بس زیاد بود آخراش دیگه پرستو اومد کمکم برام مینوشت.ایندفه امور مالی.بعدش باید میرفتیم پیش کارشناس گروه.از در که وارد شدیم یهو گفت: نگاه کن!اینا همونان که میگفتن ما قبول نمیشیم.دیدین گفتم بازم دانشجوی خودمونین و درستون عالیه.مام اینطوری شدیم کمی بعد فهمیدیم که تفکیک جنسیتی کردن.من گفتم:بچه من دیگه انگیزه ای ندارم دوباره بیام دانشگاه.دیگه کیو اذیت کنیم؟قبلا که دانشگاه بودیم یکی بود که خیلی باما لج بود.وقتی دید که بازم باهمیم یه نگاهی کرد که نگو.بعد من که حالم خراب شده بود.نشستم و از شانسم کنار اون.پروا و پرستو کارای منم انجام میدادن بیچاره ها.داشت ازم میپرسید از بچه ها خبر دارم.گفتم آره ما یه روز درمیون باهمیم . طاقت دوری از همو نداریم.از صورتش معلوم بود که کفرش دراومده از حسادت.در این لحظه پروا اومد.(اصلا نمیتونه پروا رو ببینه_قبلا دعواشون شده باهم_)یه شکلات برام اورد و گفت:بیا آجی،اینو بخور ضعف نکنی تا کارا تموم شه و برگردیم.دیگه داشت منفجر میشد.پاشد رفت اون دختره.حالم که داشت خراب تر میشد از بیحالی سرمو گذاشتم رو شونه پرستو که بخاطر حرف زدن با تلفن اومده بود بیرون و پیشم بود.حالا حال ندارم یکی از پسرا اومده میگه:خانم فلانی هنوز کلاسا شروع نشده که شما از حال رفتین.نگاش کردم و گفتم:برو حوصله ندارم الان.نمیبینی حالم خوب نیس.دیگه تحملم داشت از کف میرفت.پروا یه آژانس دربست گرفت و فرستادم خونه.عصرش فهمیدم پرستو هم تب و لرز شدیدی کرده.فهمیدم یکی چشمون زده چون اول صبح خوب بودیم.

شبشم که ماهیم مرد اما.....خدا معجزه کرد.

داستان ماهی رو میذارم آپ بعدی.

اینم از اصطلاحات این آپ:

Don't be funny                                                                 خودت را لوس نکن
                                                              Don't be silly!                    حماقت نکن!
              Don't mess with him.      سربسرش نگذار.

 نظر یادتون نره دوست جونیا


پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, توسط sogand



کانور...

سلام دوست جونیا.چه خبرا؟خیلی بی معرفت شدین بعضیاتون ها!!هی میگین من نظر نمیذارم.خوب بابا جعبه پیامهاتون رو هم چکی بکنین دیگه.خوب خاک گرفتش دیگه اون جعبه

نمیدونم چرا اصلا مدتیه حال نوشتن ندارم.همش تو استرس هستم که نمیدونم چیه و برای چی؟ 3شنبه یه conversation گروهی داشتیم.یعنی بعد از پایان هر یونیت باید یکی ارائه بدیم و جزء نمره فاینال محسوب میشه.کلی من و پرستو دنبال کتابی گشتیم که کمکمون کنه ولی پیدا نشد.الکی 3000 تومنم پول عضویت کتابخونه دادم.استادمون گفت حق ندارین جور هم گروهیاتونو بکشین و بجای اونام بنویسین.از اونجایی که میدونستم نمینویسن نشستم تا نصفه شب بیدار و تموم متن رو نوشتم.8 صبح قرار داشتیم برای تمرین.پرستوی عزیزم که بیچاره تا صبح برنامه داشتن و بیدار بود.وقتی اومدچشاش وا نمیشد از خستگی.(فدای دوست زحمت کشم)اونام که بعد 9 اومدن و حدسم درست بود چیزی ننوشته بودن.حالا ننوشتن جهنم مگه گوش میدادن چی میگم و تمرین کنیم.آقا یه ربع به 11 کلاسمون بود اینا تازه 10:30 متن رو رونویسی کردن.دیگه وقتی نبود و توی خیابون که راه میرفتیم تمرین کردیم.موقع اجرا من یه لباس مردونه با عینک و یه کلاه از این یه وری ها زدم.و این طوری وارد شدم:نقش مادر هم یه چادر گل منگلی زده بود و پرستو هم یه لباس گشاد مرونه با یه کلاه بافتنی.پروا نقش بچه رو داشت.موهاشو جینگیل بینگیلی کرد ویه آبنباتم دادیم دستش.مهیارم که مجری بود.خلاصه رفتیم واسه اجرا.چشمتون روز بد نبینه یعنی ری......ن توش.اصلا تمام متن فراموششون شده بود.نمایش 2 صفحه A4 خیلی ریز نوشت بود کل حرفامون به نصفشم نکشید.وقتی اومدیم نشستیم از شدت عصبانیت تمام جونم میلرزید.تازه اسی محترم اومده میگه مدیر دیده که لباس عوض کردین گفته واسه اجرای یونیت دوم میام ببینم اجراشونو.(حالا اینو کجای دلم میذاشتم)خونه که رسیدم داشتم منفجر میشدم.چنان احساس خریتی میکردم که نگو(البته بلانسبت خرهای محترم)پرستوی بیچاره که فکر میکرد تقصیر اونه.در صورتی که تقصیری نداشت.

کلامی با پرستو جونم:

عزیزم میخواستم اونروز باهات حرف بزنم و بگم که اصلا به تو خراب شدن ربط نداشته.اگه اونا ب موقع میومدن و اینقد بازی در نمیوردن میتونستیم تمرین کنیم و مطالب رو حفظ.تو سروقت اومدی پس چیزی گردن تو نیس عشقم.

 

چند شب پیش خوابم نمیومد و این جنگ راه شب هم 2تا از گویندگان رادیو رو اورده بود.جوگیر شدم برم رادیو گوش بدم.موج FM که هیچ نداشت منم گفتم بذار SWرو امتحان کنم.یه چیزی کفش ببخشید کشف کردم در حد شکافتن اتم.یه آهنگای خفنی پخش میکرد که نگو.هم فارسی و هم خارجی.یه جای دیگه که نمیدونم چینی میگفت؟کره ای بود؟چی بود؟دهنم تا پایین تخت آویزون شده بود یعنی.چنان احساس پیروزی و کشفی داشتم که "کریم پوست کلفت"(منظورم همون کریستف کلمبه)موقع کشفش چنین لبخنده رضایتی بر لب نداشت.

 

کمک یکی از دوستام کارای ثبت نامی مدرسه انجام میدم.چه اسمایی که این پدر مادرا ندارن.یکی اسم باباش:"سوخته زار" بود.اصلا باید اینارو ببینین.اینقد خفنن که نگو و نپرس.

رز جون دلم برات تنگ شده خوووووووووو.بیا پیشم.من تورو میخوام،تورو میخوام،سیما رو نمیخوام،نفسم تویی تو میدونی فروغ رو نمیخوام.....

از این آپ تصمیم گرفتم آخر حرفام 3 تا اصطلاح یا ضرب المثل براتون بنویسم هربار.اگه خوشتون اومد بگید بیشترش کنم.

خودت را به خریت نزن.                    . don't play the fool

چرت و پرت نگو!مزخرف نگو!                      ! cut the crop

گربه زبانت را خورده؟                    ? cat got your tongue

یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد - سقراط

 

بای تا ...

نظر یادتون نره

 


جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, توسط sogand



خبر از اینور اونور...

سلام علیک با شرمندگی.فکرمیکنم این طولانی ترین غیبتم واسه آپه.حدود 16 روزی میشه.شرمنده.یه مدت که این لوکس بلاگ قاط زده بود و جای وب من یه وب دیگه باز میشد که مال من نبود.بعدشم که تنبلی خودم و حس نوشتن نبود.خوب چه خبرا؟

میدونین چرا اومدم بنویسم؟آخه از خواب که پاشدم عشقم بهم اس داده بود و نوشته بود:دوست دارم.یعنی خدایی انرژی گفتم هان!قربونت برم رز گلم من دنیا دنیا دوست دارم عزیززززززززززززدلم.دلم برات نقطه شده فدات بشم.

خوب بریم سر تعریف اتفاقات این مدت.البته چندتا از خوباش رو گلچین کرده و براتون پخش میکنم، ببخشید مینویسم

5شنبه 2هفته پیش به پرستو میگم بیا پیشم فردا از صبح تا عصر خودمم تنها.قرار شد ساعت 9 دیگه اومده باشه.از ساعت 7 پاشدم تمیز کردم،خرید کردم،دوش گرفتم،هی ساعت میگذره میبینم از این دختر خبری نیس.آخر سر ساعت 10:10 اس داده ببخشید خواب موندم الان میام.خلاصه از 11 گذشته بود که اومد.بهش میگم ناهار چی میخوری؟براش منو دادم.میگه خوب همون برنج سبز با تن ماهی خوبه.با زحمت فراوان نشستم غذا پختم،بعد غذا دارم ظرف میشورم میبینم خانم میگه:من به تن ماهی حساسیت دارم.میگم پس دیوونه چرا نگفتی؟ میگه:آخه تو یه جوری به این غذا رسیدی با هیجان بیانش کردی که دوست داری این غذارو بخوری.  آخه من به این چی باید میگفتم خب اگه میخواستم به نظر خودم باشه که دیگه از تو نمیپرسیدم.دیگه من تاشب عذاب وجدان داشتم.عصری اس دادم میگم خوبی میگه کمی دل پیچه دارم.من که مردمو زنده شدم.گفتم بلایی سرش نیاد.

برادر زاده همین دوستم از وقتی فهمیده ما دانشگاه قبول شدیم گیر داده به من باید شام بدی.میگم:_ از عمت بگیر! _ باهاش قهرم.تو باید شام بدی.   _ آخه بچه ما تو کرایه اوتوبوسمونم موندیم.اگه میخوای درحد یه فلافل با نوشابه میتونیم بهت شام بدیم.     این بچه هم نه گذاشت نه برداشت میگه:بذارین در کوزه آبشو بخورین.     آخه بچه این چه طرز حرف زدن با یه خانم متشخص و محترمه.آدم تو کار این جوونا میمونه(حالا انگار خودم یه 100 سالمه)

پریروز رفتم پیش دوستم.یه پسر داره 2سالشه.اینقد این بچه بامزه و باهوشه که نگو(عزیزانی که درحال خوندن هستین لطفا بزنین به تخته چش نخوره)بس که همه لیوانارو کثیف کرده بود گفتم تو لیوان خودم آب خورم.حال گیر نده من تو این لیوان آب میخوام پس کی؟شكلك هاي كلفاز >>www.kalfaz.blogfa.com<<بهش دادم.میبینم دستشو زده تو لیوان سابیده به صورتش و واستاده جلو کولر میگه:هوفیییییی،هونتم سدgirl_haha.gif(آخیش خنکم شد)اومده یه زیپ رو باز و بسته کنه بهش میگیم نکن میگه:عدیدم.آدی.(عزیزم،آجی(بدبختی هی مگه آجی نمیگه خالهgirl_to_take_umbrage2.gif))بعدش یه طوری مظلومانه نگاه کرد که نگو.مدت زمانی که اونجا بودم بس که به شیرین زبونیا و کارای این بچه خندیدم فکم درد گرفته بود.

به اون یکی دوستم میگم خاک تو سرت با این بچه خنگت.فاصلشون چندروزه اما اون به این شیرین زبونی این یکی لال.اون زنگ زده میگه:دلم بلات تن سده(دلم برات تنگ شده)پسر توام به زور اسممو میگه.میبینم دیروز زنگ زده بهم و گوشیو داده پسرش:اسممو میگه و بعد دوستم از اونور میگه بهش بگو دلم برات تنگ شده.نی نی هم میگه:اب للا دد ننه...!دوباره دوستم گوشیو گرفته میگه:دیدی پسرم میگه دلم برات تنگ شده.تو منگلی نمیتونی بفهمی!  عجبااااااااااااااااااااااااا!

چند شب پیش 12 شب به دوستم اس دادم برام یه خرده شارژ بفرست احتیاج دارم،فردا بهت پس میدم.میبینم درخواست تماس فرستاده.یعنی ایقد کفری شدم که نگو.این دوستم هی واسه ما شارژ نداره.اما وقتی حرف میزنه با یکی اینقد طول میکشه که گوشی وا میره دیگه.

2روز پیش بلاخره ماهان از تهران برگشت.اینقد دلم براش تنگولیده بوووووود.خیلی خوشحال شدم که دوباره 2قلوهای عزیزم رو کنار هم میدیدم.شوهر ماهان پولداره.من همیشه به ماهان میگفتم خسیس آخه وقتی پاستیل یا چیزی میخرید بزور به ما میداد.حالا اومده میگیم حتما دیگه خسیس نیس.میبینم یه 200 تومن خرده داده به مهیار خواهرش دم به دقیقه بهش میگه:200تومنمو بده خو.با دهن باز موندم نگاش میکنم وگفتم:خاک تو سرت که هنوز خسیسی(البته بیشتر شوخی میکنه ولی یه خرده خسیسی تو وجودش رخنه کرده لامصب)

دیروز عصر مامانم تو گرمای 50 درجه رفته تو حیاط نشسته و بابامم از اونور داره بنزین خالی میکنه تو یه بشکه.رفتم میگم خو مامان بیا تو حوصلم سر رفت.میگه بیا بشین تو حیاط.ببین چه هواییه!خفه شدم تو ساختمون.ببین هوا چه بویی داره.بوی بهار!!!میگم:آره با این بویی که بابا راه انداخته دیگه حسابی بوی بهار میاد.رفتم تو بعد از چند دقیقه مامانم اومده با رنگ پریده و حال خراب.میگم چی شد؟بوی بهارو و هوای مطبوع و...

 

ساعت کلاس زبانمون خیلی بد موقع شده.آخر کلاس میخواستم به استاد بگم ساعت رو جابجا کنیم.3ساعت زور زدم میگم:

Taxi fare is 400 T.but taxi fare was 300T before.fare bus is 150T.I went to home by bus.I had to go home by taxi.beuase class ends late.

میبینم استاد خندیده میگه 3ساعته داری حرف میزنی که بگی کلاس رو زودتر بذاریم.منم با نیش باز سر تکون دادم:اوهوممممممم.

یه دوتا خواهر خنگ تو کلاس هستن که رو مخ نه تنها من بلکه همه بچه ها رژه میرن.اول حرف زدنشون که آدمو دق میدن تا بگن بعدش یه مترجم باید بیاد فارسی رو حالیشون کنه که باید چیکار کنن دیگه فکر کنین وقتی انگلیسی حرف میزنیم دیگه چه مصبیتی داریم باهاشون.علاوه بر کتاب خودمون 2کتاب دیگم میخونیم.استاده میگه:جلسه آینده این درس رو میخونین.یا خلاصه کنین یا اضافه.میبینم این یه کتاب گرفته میگه:خوووب،مثلا من میام درس اول رو میخونم یکی دیگه یه درس دیگه.بعد چجور بفهمیم کی چی میگه؟ من با دست محکم زدم تو پیشونیم.بچه های دیگم یواشکی میخندیدن و سر تکون میدادن.آخه اینا چقدر خنگن.مثلا خیر سرشون 22،3 سالشونه.

خوب دیگه دست درد گرفتم.سلولای خاکستری مغزم هنگ کرد اینهمه فکر کرد و ماجرا یادش اومد.

منتظرم اسم یه نفرو توی نظراتم ببینم.چند بار آدرس وبم رو دادم که بیاد اما تا الان نیومده.اون شخص خودش خوب میدونه کیه پس: اگه امدی برام نظر بذار بدونم.وگرنه دیگه برات چیزی تعریف نمیکنم.

نظر یادتون نره.دوستون دارم.بای بای


شنبه 11 شهريور 1391برچسب:, توسط sogand